خسته از اعتماد های شکسته

خاطره های زخمی............

مانند سایه ایست که در تاریکی مطلق نیز تنهایم نمیگذارد

هر روز نقشه ای جدید برای فرار از دستش

هر روز راهی جدید برای گم شدن

ولی گویا او باهوش تر است

همه چیز را میداند تمام حرکاتم را

نمیدانم این تکرار چه چیزی را اثبات میکند

نمیدانم چرا رهایم نمیکند

نمیدانم شاید به گمانش فراموش میکنم

ولی عجیب با معرفت است

همه اش از حال میگوید که گذشته را بخواباند

شاید بتواند دوست خوبی باشد

حکایتش را نمیدانم

ولی گویا دنیا را این گونه ساختند

که خاطره های زخمی دوستت شوند.................

 

 

مانند هیزم مصنوعی شومینه

                                      میسوزم و پایان ندارم

                                     درد یعنی این............

+نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392برچسب:,ساعت13:57توسط | |

مردن دل ها چه سود

وقتی شنیده نشود صدای مردن

خدایا رو دلم مانده حرف هایی که از خاطره ها حرف میزند

حرف هایی که ممنوع شده است گفتنش

حرف هایی که خون دل خوردیم تا پنهان بماند

حرف هایی که تمامی ندارد

حرف هایی که فقط حرف نیست

خوبیش این است که ترسی نداری

از چرخش روزگار بی رحمی که شکستنی ها را میشکند

بازی ها را میکند و سرانجام رهایت میکند

از تلخی تقدیری که دنیای شیرینت را از ارزوها جدا میکند

از اینده ای که معلوم نیست سهم که هستیم

همه به هم می پیچند همانند باد سردی در میان درختان

انگاری شوق پرواز دارند

بی هیچ نگرانی

گویی فقط من در عذابم.......

خواب روزهاست پر کشیده

بال ارزوهایم خیلی وقت است شکسته

به سمت جلو حرکت میکنم نه برای فرار از زندگی

برای فرار از تنهایی

برای فرار از منی که نمی شناسمش

برای اینکه بشکنم شیشه قلب هایی که زود ترک میخورند

تا بدانند زندگی زیستن نیست اموختن شکستن است

دلتنگی را روزهاست میشمارم

به قدری سنگین شده که نمیتوانم بر کول بگیرم

دوست داشتن را اموختم حال مانده نفرت

تا اموزگار شوم برای کسانی که اول راه اند...........

+نوشته شده در چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:,ساعت17:8توسط | |

هیچ انتظاری از کسی ندارم!

و این نشان دهنده قدرت من نیست!

مسئله ، خستگی از اعتمادهای شکسته است...........

+نوشته شده در چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:,ساعت16:54توسط | |

من در این نقطه ی دور

در بلاتکلیفی

در کش و قوس خیالی جانکاه

به افق چشم بدوزم تا کی؟؟؟

بی سبب منتظر معجزه ام

بی ثمر دیده در این راه کبود

می دوم در پی تو

سال ها امد و رفت

بارها من دیدم

سفر چلچله ها

کوچ برف از دل کوه بلند

لیک ، یاد تو ز دل کوچ نکرد.............

+نوشته شده در سه شنبه 13 اسفند 1392برچسب:,ساعت12:54توسط | |

در کوچه های احساسم
پرسه نزن
به خانه ات برگرد
خورشید می خواهد غروب کند
آن باغی که به دنبالشی
دیر زمانی ست که به یغما رفت...

+نوشته شده در پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:,ساعت16:53توسط | |

چمدانت را که به دست می گیری
چیزی در من از دست می رود…
باور کردنی نیست
که چگونه
حجم اینهمه خاطره
در چمدان کوچکت جا می شود !
فریاد می زنم اگر
این بغض لعنتی امانم دهد !
امان نمی دهد…
پس آهسته زیر لب می گویم:
"مراقب خاطره هایمان باش"...

+نوشته شده در پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:,ساعت16:52توسط | |



سـکـــــــه ی زنـدگـیم

شـیـــــــر نـدارد امــــــــا

هـمـیـن خـطـی کـه مـــــــرا

بـه تــــــو وصـــــــــــــــــل نـگـه مـی دارد را

دوســــــــــــــــــــــــت دارمـــــ ...!

+نوشته شده در پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:,ساعت16:48توسط | |

دلایل بودنم را مرور میکنم هر روز ، هر روز از تعدادشان کم میشود ،

اخرین باری که شمردمشان تنها یک دلیل برایم مانده بود .... .... .... ان هم

دیدن تو بود .

چه کسی میگوید دوری سردی می اورد ؟؟؟؟؟

وقتی که هنوز با یادت بند بند وجودم گرم میشود ........

+نوشته شده در پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:,ساعت11:19توسط | |

کاش بودنها را قدر بدانیم ،

به خدا قسم نبودنها همین نزدیکی هاست....

.........

+نوشته شده در پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:,ساعت11:17توسط | |

انصاف نیست ، دنیا انقدر کوچیک باشه که ادمای تکراری رو

روزی هزار بار ببینی و انقدر بزرگ باشه که نتونی اون کس رو

که دلت میخواد حتی یه بار ببینی ..............

+نوشته شده در پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:,ساعت10:53توسط | |